شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات
از کجا معلوم امروز شنبه است؟...
 

پنجشنبه 26 فروردین 1395
ن : فؤاد سیاهکالی نظرات

تأملاتی بر روی پل عابر پیاده

کلمات کلیدی : ما للهند , ابوریحان بیرونی , هند , شوپنهاور , تصوف ,


من در نوجوانى و آغاز جوانى زیاد در بند این بودم كه هدف من چیست؟ مضطرّانه مى پرسیدم كه باید در این مدت كوتاه چه كنم؟ گاهى خودم را ارزشمندترین آفریده ى كائنات مى دیدم، خلق شده براى هدفى نامتناهى، زمانى خودم را بى مقدارترین موجود جهان مى یافتم، محصول تصادف محض.
دیروز وقتى روى پل عابر پیاده ایستاده بودم و به خیابان باران خورده و تابلوى بى مانند ابرهاى آبى و سفید و كبود و طلایى نگاه مى كردم، ناگهان به یاد باور هندى ها افتادم كه "ابوریحان بیرونى" در "تحقیق ما لِلهِند" بازگو كرده؛ این كه آدمى زاده نشده تا در جهان كارى كند، تا تغییرى ایجاد كند، تا هدفى را دنبال كند، آدمى زاده شده تا صرفاً جهان را مشاهده كند. گویى آفریننده، همچون همه ى هنرمندان، دوست داشته اثرش دیده و تحسین شود، و بدین سبب موجودى داراى ادراك آفریده، تنها براى آن كه ادراك كند. این تابلوى بزرگ را ببیند، بى آن كه حق دست بردن در آن را داشته باشد. در سكوت و بى عملى، فقط تماشا كند.

و حدس بزنید چه شد؟ آرامشى توصیف ناپذیر درونم را پر كرد. تمام اضطراب ها و اضطرارها شسته شد، تمام اِصر و اَغلال مسئولیت ها برداشته شد: نه به هدفم، به بى هدفى ام پى بردم.